روزگار فاطمه(سلام الله علیها)
آفتاب، از کجا طلوع می کند، از کجا نور می افشاند، و پرتو پرتلالو خود را از کجا همچون بارانی از پولک های طلایی و ذراتی از گرد نقره و قطراتی از شبنم عطرآگین، فرو می پاشد؟

اگر برخاستگاه آفتاب طبیعت، افق های سیمابگون پهنه جهان ما است، آفتاب معنویت و روحانیت، خانه ای دیگر و برخاستگاهی دیگر دارد: خانه محمد(ص) رسول خدا، پیامبر اسلام، و آخرین پیامبر الهی، خانه نور و جایگاه آفتاب معنویت است...

متن ادبی با موضوع «روزگار فاطمه(سلام الله علیها)»
خانه کوچک

اینجا، این خانه کوچک و ساده، اما در عین حال شکوهمند و پرجلال - که شکوه و جلال آن، نه در عظمت ساختمان که در عظمت صاحب آن و عزت ساکنان آن است - خانه ای است که آفتاب معنویت و روحانیت، در آن تجسم پیدا می کند و آفتاب طبیعت، این چراغ پرفروغ منظومه شمسی، با چشم حسرت بدان می نگرد...

و در گستره انوار همین آفتاب زرتاب است که آن اختر تابناک عصمت و طهارت، یعنی فاطمه زهرا(ع)، چشم به جهان می گشاید، تا چشم جهان را به تماشای جمال پرجلال خود خیره سازد...

آری، فاطمه زهرا(ع)، آن اختر تابان عصمت و طهارت، در خاندان نور، در خانه وحی، در فرودگاه فرشتگان آسمان، در منزلگه جبرئیل، در مشرق رسالت و تقوی چشم به جهان گشود، و جهان اسلام و افق معنویت و روحانیت را با طلوع مسعود وجود مبارک خویش، نوری دیگر و فروغی دیگر بخشید...

او در خانه ای چشم به جهان گشود که چشمان پرانتظار جهان انسانیت، در درازنای زمانها، و در فراخنای مکانها، بدان دوخته شده است. خانه ای که چشم جهان و چشم تاریخ به شعاع های پرنور و گرم و گرمی بخش فروغ تربیتهای آن و روشنایی تعلیمات و اشراقات آن، خیره مانده است.

خانه ای که با همه کوچکی و سادگی اش، مکتب پرعظمت و پرجلال و انسان ساز جهان انسانیت است. خانه ای که جایگاه و پایگاه یگانه معلم راستین جامعه انسانیت در آن قرار داده شده است: خانه محمد(ص)، خانه پیامبر، خانه معلمی که خود به مکتب نرفت و خط ننوشت، لکن به غمزه مساله آموز صد مدرس و صدها مدرس شد.

آری، اینجا خانه پیامبر و تولدگاه ستاره پرفروغ خاندان رسالت و سازنده گهواره امامت و سمبل پاکی و عصمت بود... فاطمه زهرا(ع) دوران کودکی و صباوت را در این خانه گذراند.

در این خانه و در مهد تربیت و تحت ارشادهای مستقیم پیامبر اسلام، یگانه مربی جهان بشری... و خوشا بر کودکی که خداوندگار زمین و زمان و آفریدگار هستی و جهان چنین آموزگاری را برای تربیت و ارشاد او برگزیند و سایه مهر و عطوفتش را بر سر او بگسترد.

آموزگاری بر قله رسالت و پیامبری در اوج آموزگاری و مهر و عطوفت که خود شایسته ترین پدر جهان و بایسته ترین تربیت دهنده افراد بشر و نسلهای انسان، در گستره زمین و زمان است.

درباره پدر بزرگوار و عالیقدر فاطمه(ع)، به راستی چه می توان گفت که از فرط عظمت و جلال و شکوه و جمال او لب از گفتن و قلم از نوشتن فرو می ماند. تاریخ جهان در پی شناختن چنین پدری قد علم کرده و در طول قرنها ،نسل در پی نسل زبان به وصفش گشوده اند .

کوثر جاری
می توان آرزوی باران داشت؛ برای آنکه به خلسه ای از دیدار تو رسید. می توان شفاعت سلام تو را برای خود طلب کرد از خداوندی که عشق را، همه از جنس تو و تو را از نور خویش آفرید.

چهره شفقت تو را تا قیامت هیچ صلحی نخواهد توانست بیافریند و مادرانگی ات حدیث بی پایانی است که تا ابد هیچ غربتی را بی مِهر و بی نوازش رها نمی کند. آن قدر خورشید بودی که ساحت مقدس باغچه ها در خانه ات، در همسایگی ات فردوس بودند و پرتو آفتاب هر لحظه به دیوارهای خانه ات پناهنده می شد.

خاندان پر فضیلت تو که همه فرزندان عشق بودند، مثل ابرهای سخاوت از دریای دامنت آغاز شدند و در آسمان جهان چهره نما گشتند. نسل پس از تو، سرشار از خلق و خوی شریف تو بود.

صفات بی نهایتت را در تک تک چهره های دودمانت به جا گذاشتی، تا زمین دلتنگ آیین تو نباشد. با تو جهان به ملکوت نزدیک تر بود. پس امید به رحمت و غفران را همه درخت ها و پرنده ها در کنار تو حس می کردند.

محتاج
ما محتاج تطهیر دعاهای خویشیم؛ محتاج تلفظ نام تو، توسل به کلام تو. ما اگر اقبالِ پیروی کردار تو را داشته باشیم، دیگر از تشنگی حقیقت خلاص می شویم. آواز و آوازه مهر تو را بادها فریاد زده اند و به گوش عالمیان خوانده اند تا دست از مکتب بی دلیل خویش بردارند و به تلاوت احکام شعور تو بنشینند.

باید زبان مادری تو را آموخت؛ زبانی که الفبای توحید را برای مهرورزی برگزیده است؛ زبانی که جز خیرخواهی و گواهی دادن به حق، روشی برای تعالی ندارد. اگر در روزگار تو نبوده ام، اگر در قریه ای که چادر شب زنده دار تو پاسبانش بوده، زندگی نکرده ام، ولی صدایت زدن را به خوبی مؤمنم. رخصت گرفته ام.

از خالق جهان تا تو را دوست بدارم؛ تا فرزند ولایت تو باشم و بی قضاوت از گذشته های تلخ و نادانستگی خود، پیش روی هدایت و عنایت تو زانو بزنم. برای خوش بختی من دامان عصمت تو کافی است. دستم به دامانت، مادر بخشایش جهان!

تاریخ
لیکن تاریخ هنوز در خم کوچه اول درمانده و بشریت هنوز بیان نخستین کلام وصف او را به پایان نبرده است.

راستی این است که بیان خصلتها و خصوصیات پیامبر و بر زبان آوردن توصیف صفات او، جدا از شناخت قدرت آفریدگار و بیان آن میسر نیست. از این رو چه بهتر که ما نیز به ذکر یکی از کلمات بلیغ آسمانی اکتفا کنیم: آنجا که خداوند، خلق و خوی پیامبر و روش زندگی او را، با صفتی شایسته توصیف می کند.

و با این وصف بی بدیل، قدرت بی مانند خویش را بیان می نماید. بدینسان که می فرماید: انک لعلی خلق عظیم، یعنی در حقیقت تو بر خلق و خویی نیکو و پرعظمت آراسته هستی.

آری راستی که او به حق زیبنده چنین ستایشی و سزاوار چنین توصیفی بود و آنجا که خداوندگار در وصف پدر فاطمه زهرا چنین سخن می گوید، مخلوق ناتوان خداوند چه کلامی می تواند بر زبان و قلم آورد؟
فاطمه زهرا(ع) در روزگاری پا به عرصه هستی نهاد که پدر گرامی اش دشوارترین دوره حیات پربرکت خود را می گذرانید. از چندی پیش، دشمنان سرسخت و قسم خورده پیامبر، که با همدستی گروهی از افراد نادان و سیاه دل قریش، سپاهی از جهل و شرک تشکیل داده بودند، .

محاصره
پیامبر اسلام و یاران فداکارش را در حلقه خصومت های خود به محاصره گرفته بودند. این محاصره، تنها یک محاصره سیاسی نبود، بلکه در عین حال، محاصره وحشت و خطر و تهدید، و بدتر از همه محاصره اقتصادی هم بود.

مشرکین، در پی مبارزاتی سخت و فرساینده، سرانجام مسلمانان را از شهر و زادگاه خود، «مکه» بیرون راندند و آنها را، در خارج از شهر، درون دره یی که در تاریخ به نام «شعب ابی طالب» معروف شده، به صورت گروهی تبعیدی و رانده شده،.

در محاصره نگاه داشته بودند. سران قریش، برای تمام افراد قبایل، به شدت قدغن کرده بودند که هیچکس به آن پناهگاه آکنده از وحشت و خطر نزدیک نشود، هیچکس با پیامبر و یارانش تماس نگیرد، و هیچکس با آنها داد وستد نکند، نه چیزی از آنها خریداری کند، نه به آنها کاری رجوع کند و دستمزدی بدهد، و نه حتی یک قرص نان بفروشد.

بدینسان، زندگی پیامبر و یارانش، در آن تبعیدگاه پررنج، با درد و محرومیت و گرسنگی می گذشت. مواد خوراکی جیره بندی شده بود، و گاهی غذا چنان کم بود که بزرگسالان از فرط گرسنگی به ناله می افتادند و کودکان بی هوش بر زمین می افتادند.

محاصره مخوف
همراه با فقر و گرسنگی، بیماری و مرگ و میر نیز آمده بود و گروهی از نزدیکان رسول خدا و تنی چند از بهترین یاران و یاورانش در همان تبعیدگاه و بر اثر آن محاصره مخوف و گرسنگی و امراض ناشی از آن، جان سپردند.

و در چنان دوران سیاه و دردباری بود که فاطمه زهرا(ع) چشم به جهان گشود. دوران شیرخوارگی خود را، در همان محیط سپری کرد. در همان ریگزار داغ، برپای ایستادن و راه رفتن را آموخت و در همان دره تحت محاصره، گوش دردآشنایش با فریادها و ناله های کودکان گرسنه و محروم، آشنا و همنوا شد.

آری، او از نخستین روزهای میلاد مبارک اما آمیخته به رنج و دردش، زندگی را با محرومان آغاز کرد، با محرومیت کشیدگان و زجردیدگان و مستضعفان زیست، و همگام با دردمندان و ستم دیدگان روزهای زندگی را پشت سر نهاد...

اما در کنار این همه درد و رنج و محرومیت، بزرگترین نعمت ها نیز با او بود: زیرا که آن دختر بی همتا، از لطف بسر بردن از سایه مهر و عطوفت پیامبر خدا بهره مند بود.

مکتب انسان
او، در مکتب انسان ساز رسول خدا(ص)، و در دامن پر از صفای خدیجه کبری پرورش می یافت و هر روز، جهانی از پاکی و صفا و معنویت و جهان بینی عمیق و راستین معنوی، و در یک کلام تمامی رمز و رازهای شگرف خداشناسی و خداجویی و خدابینی را در آن مکتب سازنده و ارزنده می آموخت.

بدینگونه بود که فاطمه زهرا(ع) الگوی بی مانند و شاخص و نمودار کامل یک بانوی نمونه، اسوه راستین تربیت اسلامی و اسوه باشکوه مکتب الهی اسلام گردید. بدانسان که از همان سنین نوجوانانی و آغاز شکوفایی و بالندگی، وجود گرامی اش،

در بردباری و استقامت در برابر سختی ها و مصائب، و علاقه و مهر بی پایان به محرومان و مستمندان جامعه، اسطوره یی جاودانه و مصداقی روشن و بارز گردید.

فاطمه زهرا(ع) که در سنین کودکی، مادر بزرگوار و ارجمندش را - در پی تحمل مصائب زندگی در شعب ابی طالب- از دست داده بود، از همان دوران طفولیت، مسئولیت های سنگینی را بر دوش های ترد و کودکانه اش تحمل کرد.

بالاترین آن مسئولیت ها،
بالاترین آن مسئولیت ها، نگهداری و پرستاری از پدربزرگوارش بود، که اندوه از دست دادن همسری چون خدیجه کبری در اعماق جانش باقی مانده بود، و دختر خردسال، خود را در آن اندوه شریک و همدرد پدر می ساخت و همواره می کوشید تا درد پدر را تسکین دهد و جای خالی مادر را، در زندگی اندوهبار داخلی، با لطف وجودش و فهم و درک و درایتش، و فضل و فضیلت و کمالش پر کند...

او از نظر مراتب کمال و فضیلت، و همدردی هوشمندانه با پدری چون پیامبر خدا و مسئولیت پرستاری از قلب شکسته چنان پدری، به چنان پایه و مایه ارجمندی رسید، که از سوی پدر عالیقدرش، سند افتخار و سرفرازی بی مانندی درباره اش صادر شد و از لسان رسول خدا(ص) لقب «ام ابیها» یافت...

«ام ابیها
«ام ابیها»، یعنی «مادر پدر خویش» که از یک دیدگاه، نشانه نقش مادرانه یی بود که فاطمه زهرا(ع) درباره پدر بزرگوارش ایفا کرده بود. از دیدگاه دیگر نیز مطرح و درخور بررسی است: این لقب، نشانگر احترام عمیقی است که پدر گرانقدر فاطمه، برای دختر محبوب و میوه دل و جان خود قائل بود.

و نیز نشانگر نوعی احترام آمیخته به قدردانی، نسبت به کل شخصیت و اعتبار قشر محروم و متروک و ستمدیده «زن» بود. موجودی که سالها و قرنها، در جامعه عرب جاهلی سرکوب شده بود و در آخرین سالهای پیش از اسلام، می رفت که دوران فنای کامل و زوال قطعی خود را سپری سازد.

می رفت تا به محض تولد، یا زنده به گور شود، یا چون لکه ننگی، چون شیء ناپاک و منفوری، دور از دیدرس و دور از دسترس، در تاریک ترین گوشه انبارها و زیرزمین ها، زندانی شود و مخفیانه به زندگی سرشار از درد و رنج و نکبت و ذلت خود ادامه دهد.

سن بالندگی
تا وقتی به سن بالندگی رسید، مانند کالایی بی ارزش، به دیگران واگذار شود، تا از او به عنوان وسیله ای برای زاد وولد پسران، یعنی اصحاب کار و تلاش و جنگ و کشتار، استفاده شود. و این، تازه سرنوشت خوشبخت ترین دختران عرب می توانست به شمار آید، که سعادت رهایی از مرگ بی رحمانه و زنده به گور شدن با دست پدران خود را یافته باشند...

اما وجود گرانقدر فاطمه زهرا(ع) با آن احترام عمیق و محبت سرشاری که پدرش برای او قائل بود، یکباره طومار چنین سرنوشتی را در زندگی جامعه زنان، درهم پیچید و سرنوشتی تازه برای «زن» رقم زد.

محیط خانه،
به برکت تربیت های اسلامی، از محیط خانه، کانونی پر از صفا و صمیمیت و سرشار از عطوفت و مهربانی به وجود آورد. خانه را به صورت آموزشگاه بزرگی بازسازی کرد، که توانست در آن، پسرانی همانند حسن و حسین(ع) و شیرزنانی همچون زینب و ام کلثوم را در وجود آورد و تربیت کند.

آری، او به عنوان نمونه «زن» در جامعه اسلامی و انسانی، توانست در راه ایمان و تقوای استوار، و در مسیر تشیید مبانی انقلاب نوپای اسلام، سنگر به سنگر و خانه به خانه و میدان به میدان، همراه با پدر و همگام با همسر بزرگوارش پیش رود، تا جایی که حتی جان عزیز خود را در مسیر تعهد و مسئولیت عمیق اسلامی خود، فدا کند...

بانوی نمونه اسلام، در عرصه خانه اش یک کدبانوی کامل، در برابر شوهرش یک همسر فداکار و شکیبا، در مورد فرزندانش یک مادر بی همتا و دلسوز و مربی، در پهنه کار و تلاش، یک کوشنده خستگی ناپذیر، در جهان اسلام یک مسلمان نمونه و الگو، .

«دستاس»
در عرصه حفظ و صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی یک مبارز تلاشگر و سازنده، و در برابر خالق خویش یک مؤمن پرهیزگار و پاکدامن و پارسا بود... در خانه اش با دست های رنج دیده خود، که از فرط کار و تلاش، لطمه دیده و آزرده و تاول زده بود، کار می کرد.

و «دستاس» می کشید و گندم می کوبید و نان می پخت، تا سفره بی رنگ و رونق خانه، قوت لایموتی داشته باشد. با سن و سال اندک خود، کارهای طاقت فرسای خانه پرجمعیت و عائله مندشان را شخصاً انجام می داد،.

و انتظام امور خانه را به تنهایی برعهده داشت... شب ها را، با تنی خسته و جسمی درهم کوفته، به جای آرام و استراحت، تا نیمه شبان و گاه تا سحرگاهان، بر سر سجاده بیدار می نشست .

و به دعا و نیایش و راز و نیاز با آفریدگار یکتای خود می گذرانید... در معرکه جنگ و مهلکه نبرد حق و باطل، به یاری مجروحان و زخم خوردگان می شتافت و با دست های مهربانش، مرهم بر جراحاتشان می گذاشت... و در عالم سیاست و جهان بینی سیاسی اسلام، قهرمانی نستوه، مجاهدی راستین، و رزمنده ای خستگی ناپذیر و به تمام معنی انقلابی بود...

دفاع از حق
او در راه دفاع از حق خود و خاندانش، که در حقیقت حق جامعه مسلمین و طبقه محرومان بود و با پایمال شدن آن، حق جامعه و حقیقت انقلاب اسلامی پایمال می شد، یک دم از پای نمی نشست.

چون کوهی استوار، در برابر ناملایمات می ایستاد و می جنگید. به مسجد می رفت و با ایراد خطابه های آتشین و سخنرانی های روشنگر، حق خود و خاندانش را آشکار می ساخت و حکومت وقت را رسوا و استیضاح می کرد.

همین اعمال و کنش ها و واکنش های آگاهانه و روشنگرانه او، به روشنی نشان می دهد که دختر پیامبر و همسر جانشین پیامبر و مادر امامان برحق، تنها زن خانه و کدبانوی کاشانه نبود، بلکه او بانوی کار و پیکار، زنی قهرمان و رزمنده ای شایسته در عرصه های گوناگون زندگی بود:

قهرمان صحنه کار، صحنه سیاست، صحنه عبادت، صحنه آموزش و تربیت، صحنه جهاد و پیکار و شهادت، و بالاخره سرآمد فضایل و فضیلت ها، کارآیی ها و کاردانی ها، دانایی ها و توانایی ها، و شایستگی ها و بایستگی ها بود...

در زندگی فردی و اجتماعی فاطمه زهرا(ع)، دیده تیزبین واقع نگران، به نکات برجسته ای برخورد می کند، که هر یک می تواند حلال مسائل و گره گشای بسیاری از مشکلات خانوادگی دختران و بانوان جامعه اسلامی ما باشد.

دست به بازوی
ای وای مادرم، دوباره دست به بازویت گرفتی و مرا پریشان کردی، ای وای مادرم، دوباره پهلویت درد گرفت و مرا در هول و ولا انداختی. بمیرم برای تو مادر خوبم. ای وای مادرم، حال تو به اضطرار و ناله رسیده است .

و من ضجه می زنم، ای وای مادرم، حیدر کرار پس از تو در این شهر غریب تر از پیش می شود و من بر مظلومیت علی گریانم، کاش فدایتان می شدم با این جگر خون شده ام.

غمخوار
فاطمیه آمده است، یکی به من بگوید مونس، غمخوار و همدم شیعیان کجاست؟ تا کی انتظار بکشیم تا گل نرگس برگردد و بر داغ دل ما مرهم گذارد؟ یا بن الحسن در عزای مادرت برگرد. مردم سراغ صاحب عزا را می گیرند.

امام زمان
خیلی ها فکر می کنند حضرت زهرا جان خود را فدا کرد به خاطر همسرش علی اما این جماعت غافلند و نمی دانند که هدف حضرت زهرا دفاع از چیز با ارزش تری بود. آری او جانش را فدای امام زمانش کرد. ولی ما برای برد تیم فوتبالمان صادقه تر از فرج دعا می کنیم. به امید روزی که همه ما سرباز مخلص امام زمانمان باشیم.

شکسته
بانو جان! یا فاطمه (س)! هرچه چشم چشم می گردانم مزار تو را نمی یابم ، اما قلبم همواره عشق و مهر تو را فریاد می زند. مگر می توان پهلوی تو بود و شکسته نبود؟

مظلومیت
ای وای مادرم، دوباره دست به بازویت گرفتی و مرا پریشان کردی، ای وای مادرم، دوباره پهلویت درد گرفت و مرا در هول و ولا انداختی. بمیرم برای تو مادر خوبم. ای وای مادرم، حال تو به اضطرار و ناله رسیده است و من ضجه می زنم،

ای وای مادرم، حیدر کرار پس از تو در این شهر غریب تر از پیش می شود و من بر مظلومیت علی گریانم، کاش فدایتان می شدم با این جگر خون شده ام.

جراحت آسمان
فاطمه جان نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه حق و شفیعه ی حشر، پدر و مادرم فدای دست های مهربانت باد.

تو محور آسمان ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت؛ به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه خصایل آسمانی ات بود.

سیمای زیبای
غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد.

پاره تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا ،امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد

. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.یا زهرا (س) در ایام شهادتت دلهایمان را به سوی بقیع پر داده ایم...

منبع:
روزنامه همشهری

سودابه مهیجی